آموزش مدیریت انگیزه درونی

آموزش مدیریت انگیزه درونی

مطالب عمومی
آموزش مدیریت انگیزه درونی

کنفسیوس، فیلسوف سر‌شناس چینی، قرن‌ها پیش گفت شغلی را انتخاب کن که عاشق آن هستی. بدین ترتیب حتی یک روز هم مجبور به کار کردن نخواهی بود. اما گاهی زندگی طور دیگری پیش می‌رود و برای کشف شور‌و‌شوق واقعی در زندگی راه‌هایی هست که باید بیاموزیم. مهارت‌ها و عادت‌هایی که موجب موفقیت ما در زندگی می‌شوند. داشتن انگیزه و تقویت آن یکی از این مهارت‌ها است.

انواع انگیزه‌ها

اجازه دهید کمی به عقب باز‌گردیم، به آغاز داستان! انگیزه یکی از اصلی‌ترین دلایل ما برای انجام کار‌ها‌ست. ما برای انجام هر کاری مانند فعالیت‌های روزمره، سرِ کار رفتن (حتی بیش از اندازه کار کردن)،‌ تعیین اهداف، استفاده از قدرت اراده و … انگیزه‌ای داریم. انگیزه‌ها دو دسته‌اند: انگیزه‌های درونی (ذاتی و باطنی) و انگیزه‌های بیرونی (خارجی).
 
وقتی انجام کاری تمایلات درونی ما را ارضا می‌کند یا برای ما جذاب و لذت‌بخش است، قاعدتا انگیزه‌های درونی ما فعال هستند. در این حالت، ما نیازمند پاداش یا قدر‌شناسیِ دیگران نیستیم. ساز‌و‌کار انگیزه‌های بیرونی کاملا بر‌عکس است. انگیزش بیرونی با محرک‌های خارجی مانند وعدهٔ ترفیع گرفتن یا افزایش حقوق یا دیگر مزیت‌های مادی فعال می‌شود.
 
شاید اینجا با تناقضی دربارهٔ پاداش مالی رو‌به‌رو شوید! پاداش مالی قطعا انگیزه‌ای بیرونی است اما هم‌زمان باعث می‌شود ما از کار خود لذت [درونیِ] بیشتری ببریم! خوشبختانه پژوهش بسیار بزرگی در‌این‌باره صورت گرفته است. در این پژوهش، با بررسی تحقیقات مرتبط در طول ۱۲۰ سال گذشته، معلوم شده است که ارتباط بسیار ضعیفی بین پاداش مالی و رضایت شغلی وجود دارد. اوضاع وخیم‌تر هم می‌شود! شواهدی وجود دارد که دریافت پولِ بیشتر می‌تواند اثری منفی بر انگیزه‌های درونیِ شما داشته باشد [و رضایت درونی شما را کاهش دهد]!
 
مهم نیست پای کدام یک از انواع انگیزه در میان است؛ ما برای زندگی کردن به انگیزه نیاز داریم. ما همواره برای حرکت کردن، جلو رفتن و پیشرفت کردن به انگیزه نیاز داریم. وقتی آن‌چنان خسته‌ایم که نایِ برداشتن حتی یک قدم را هم نداریم، این انگیزه است که ما را به جلو هُل می‌دهد.
 
بیایید بهترین راه‌های ایجاد انگیزه برای پیش‌رفتن را بررسی کنیم. ببینیم چگونه می‌توان آتشِ شوق‌و‌ذوق درونی را زنده نگه داشت. زمانی که در کنج عزلت فرو رفته‌اید، زانوی غم بغل کرده‌اید و با خود می‌گویید کاش مجبور نبودید هیچ کاری انجام دهید، چه چیزی می‌تواند شوق حرکت را در شما بیدار کند؟
 

چرا انگیزهٔ درونی قدرتمند‌تر از انگیزهٔ بیرونی است؟

همه موافقیم که برای زندگی به انگیزه نیاز داریم. به کدام انگیزه؟ پژوهش‌های فراوانی نشان می‌دهند قدرت انگیزه‌های درونی بسیار بیشتر از انگیزه‌های بیرونی است. این موضوع به‌ویژه دربارهٔ انگیزه‌های پایدار صادق است. چرا؟ پاسخ ساده است. به این فکر کنید که «من می‌خواهم» چه تفاوتی با «من مجبورم» دارد. این دو‌گانگی بیشتر از هر جا در شغل شما پیش می‌آید!
 
فرض کنید هر روز با بی‌میلی به محل کار می‌روید و هنوز به محل کار نرسیده، هول‌و‌ولا تمام وجود‌تان را در بر گرفته است! با این اوصاف چه لذتی از کار‌کردن می‌برید؟ بهره وری و اثر‌بخشی شما چقدر خواهد بود؟ کیفیت کار‌تان چقدر است؟ جواب این سؤالات روشن است! شما قطعا به این زودی‌ها کارمند نمونهٔ ماه نخواهید شد!
 
مشکل انگیزۀ بیرونی نا‌پایداریِ آن است! دلیلِ این نا‌پایداری احتمالا مقوله‌ای مرتبط با روانشناسی به نام «اصل خو‌گیری به لذت» است. [بر اساس این اصل، انسان‌ها هنگام رو‌به‌رو شدن با رویداد‌ها یا تغییرات بزرگ در زندگی، ترجیح می‌دهند به‌سرعت به سطحی پایدار از شادی باز‌گردند. مثلا اگر افزایش درآمد داشته باشید، انتظارات و امیال شما نیز افزایش می‌یابد و لذتِ پایداری را که داشتید، از دست می‌دهید!] «اصل خو‌گیری به لذت» در واقع بیانِ شیک همین موضوع است که پاداش‌های بیرونی منبعی پایدار برای شادی و رضایتمندی نیستند.
 
شما به امید ترفیع‌ گرفتن، ۱۰۰ ساعت در هفته کار می‌کنید! ترفیع هم می‌گیرید. حس خوبی که به دست آورده‌اید تا چه مدت پایدار است؟ پژوهش‌های علمی نشان می‌دهند حس قدم‌ زدن روی ابر‌ها به‌سرعت از بین می‌رود و شما حریص‌تر می‌شوید. به این ترتیب، شما وارد مسابقه‌ای بی‌پایان برای کسب لذت بیشتر شده‌اید. در هر مرحله، برای حرکت‌ کردن به انگیزه‌های بزرگ‌تر و بزرگ‌تری نیاز دارید. زمانی که به اهداف خود می‌رسید، تازه متوجه می‌شوید که رضایتمندیِ موردنظر را به دست نیاورده‌اید. شما بر «تردمیل لذت» سوار شده‌اید! [حرکت می‌کنید اما هرگز نمی‌رسید.]
 

مزایای انگیزش درونی

گفتیم که تلاش‌کردن تنها به امید دریافت پاداش و تشویق بیرونی پایدار نمی‌ماند و لذت‌بخش هم نخواهد بود. اگر هنوز مخالفید، ‌دلایل بیشتری برای‌تان می‌آوریم:
 

۱. عملکرد شغلیِ بهتر

پژوهش‌ها نشان می‌دهند که انگیزۀ درونی در مقایسه با انگیزۀ بیرونی، ابزار قدرتمند‌تری برای پیش‌بینیِ عملکرد شغلی است. وقتی ما برای انجام کاری انگیزهٔ درونی داریم، از آن لذت می‌بریم و تمایل داریم انجامش دهیم. بنابراین ما آن کار را هر روز انجام می‌دهیم چون به ما شور‌و‌شوق و شادی و رضایت می‌دهد.
 

۲. متعالی‌تر بودن اهداف

دلیل دیگر این است که انگیزۀ درونی با اهداف متعالی‌تری هم‌سو و آمیخته است. مشارکت در فعالیت‌های عام‌المنفعه یا انجام کار‌های ارزشی در راستای خیر جمعی (به‌جای خیر فردی)، نمونه‌هایی از این هم‌راستا‌ بودن است. آدام گرنت، روانشناس سازمانی،‌ پژوهش مشهوری در این باره انجام داده است. این پژوهش بر روی گروهی از کارمندان انجام شد که در برگزاری فعالیتی خیریه مشارکت داشتند. در این فعالیتِ خیریه، کمک‌های مالی برای دانشجویان کم‌بضاعت جمع‌آوری می‌شد. وقتی تأثیر این کمک‌های مالی بر زندگی و آیندهٔ دانشجویان به کارمندان نشان داده شد، نتیجه شگفت‌انگیز بود! بهره‌وری شغلیِ کارمندان در هفتۀ اول ۴۰۰ درصد افزایش یافت! در دراز‌مدت نیز میانگین زمانی که این کارمندان صرف برقراری تماس تلفنی می‌کردند ۱۴۲ درصد و میزان کمک‌های مالی جمع‌آوری‌شده ۱۷۱ درصد افزایش یافت.
 

۳. علم‌آموزی بهتر

انگیزش درونی در زمینهٔ تحصیل (کسب علم) نیز بسیار مؤثر است. پژوهش‌های علمی حاکی از این است که ارائهٔ انگیزه‌های بیرونی (مانند تشویق و تمجید) انگیزه‌های درونی دانش‌آموزان را تضعیف می‌کند. این مسئله در دراز‌مدت موجب کندی در کسب مهارت‌ها و ایجاد خطا در فرایند آموزش می‌شود. اگر کودکان انگیزه‌های درونی داشته باشند، بیشتر در موضوعات درسی درگیر می‌شوند، بیشتر از آنها لذت می‌برند و آگاهانه برای حل مسئله تلاش می‌کنند.
 
گویا همهٔ پژوهش‌ها به نتیجهٔ مشترکی اشاره می‌کنند: اگر نمی‌خواهید برای کار‌هایی که مجبور به انجام‌ دادن‌شان هستید، احساس بیگاری‌ دادن داشته باشید، داشتن انگیزهٔ درونی ضروری است.
 

۶ روش برای افزایش انگیزه درونی

چگونه می‌توان انگیزه‌های درونی را پرورش داد؟ خوشبختانه راه‌های زیادی برای تقویت انگیزه‌های درونی وجود دارد. ما بهترین راهکار‌ها را برای شما دست‌چین کرده‌ایم:
 

۱. خود‌باوری دربارۀ توانایی‌های خود را افزایش دهید

نظریهٔ «خود‌باوری» را آلبرت باندورا،‌ روان‌شناس آمریکایی‌ ـ کانادایی، در سال ۱۹۸۲ مطرح کرد. خود‌باوری تصور ما از توانایی خود برای دستیابی به اهداف است. به عبارت دیگر، خود‌باوری به این معناست که آیا ما فکر می‌کنیم جربزهٔ کافی برای موفقیت در کاری را داریم یا نه.
 
تأثیر خود‌باوری بر اعتماد به نفس بالا‌تر، عملکرد بهتر و افزایش انگیزه روشن است. افرادی که خود‌باوری بالا‌تری دارند، بیشتر تلاش می‌کنند، اهداف دشوارتری برای خود تعیین می‌کنند و انگیزهٔ بیشتری برای بهبود مهارت‌های خود دارند.
 
گاهی باور به تواناییِ رسیدن به اهداف، یک پیش‌گویی خود‌محقق‌کننده (خود‌انجام) است و انگیزهٔ ما برای اثبات این باور و دستیابی به هدف را تقویت می‌کند. [پیش‌گویی خود‌محقق‌کننده، نوعی پیش‌گویی‌ست که با اعلامش، شرایط وقوع آن مهیا می‌شود. مثلا در اواخر بهار سال ۱۳۹۷ در میان ایرانیان شایع شد که به‌زودی قیمت ارز‌های خارجی و طلا افزایش می‌یابد. به همین دلیل، مردم برای خرید ارز و طلا به بازار هجوم بردند و بالا‌ترین جهش قیمتی در تاریخ را در این بازار‌ها به وجود آوردند!]
 

۲. فعالیت‌های خود را با اهداف متعالی گره بزنید

باید با خود صادق باشید که هر کاری را به چه علتی انجام می‌دهید و چه چیزی به شما انگیزه می‌دهد. مهم نیست کاری که انجام می‌دهید چقدر دنیوی و مادی است. شما همیشه می‌توانید کار‌های خود را با اهداف متعالی پیوند بزنید. به این کار در روان‌شناسی، «ساختار‌بندی مجدد روایت» می‌گویند. در سال ۱۹۶۱، جان اف.‌ کندی،‌ رئیس‌جمهور وقت آمریکا از سازمان ناسا بازدید می‌کند. در حین بازدید، با سرایدار سازمان رو‌به‌رو می‌شود و از او می‌پرسد کار شما چیست؟ سرایدار پاسخ می‌دهد: کمک می‌کنم اولین انسان را به ماه بفرستیم!
 
این جمله واقعا الهام‌بخش است. موافقید؟ فعالیت‌های خود را طوری روایت کنید که نشان دهد چه کمکی به دیگران می‌کنید و چه اثری از خود در جهان به جا می‌گذارید. با این روش انگیزه‌هایی قدرتمند و با‌معنا برای خود خلق می‌کنید.
 

۳. در فعالیت‌های داوطلبانه مشارکت کنید

شرکت در فعالیت‌های داوطلبانه و عام‌المنفعه روشی مناسب برای ادای دین به کائنات است. با مشارکت در این فعالیت‌ها و حمایت از نیازمندان، احساس تشخص می‌کنید، مهارت‌های جدیدی می‌آموزید،‌ دربارۀ خودتان احساس بهتری پیدا می‌کنید و با ارزش‌های درونیِ خود مانند احسان و انسانیت، پیوندی دوباره ایجاد می‌کنید. همهٔ این ویژگی‌ها نهایتا به افزایش انگیزش درونی شما می‌انجامند.
 
وقتی کاری را صرفا برای لذت‌ بردن و کمک به دیگران و بدون انتظار پاداش بیرونی انجام می‌دهید، یعنی تمام انگیزهٔ شما درونی است. خدا را چه دیدید! شاید این احساسات شیرین و انگیزه‌های درونی به تمامیِ جنبه‌های زندگی شما تسری پیدا کنند. به این ترتیب، بدون انتظار شهرت یا افتخار، تمام تلاش‌تان را در انجام همهٔ کار‌ها به کار خواهید گرفت.
 

۴. منتظر نمانید تا حس‌و‌حال انجام کار به سراغ‌تان بیاید

به‌تازگی پژوهش جالبی در نشریهٔ «Harvard Business Review» منتشر شده است. بر اساس این پژوهش،‌ وقتی می‌گوییم «نمی‌توانم خودم را برای باشگاه‌ رفتن متقاعد کنم» یا «نمی‌توانم صبح زود بیدار شوم»، در واقع منظور‌ ما این است که حس‌و‌حال آن کار‌ها را نداریم! برای انجام این کار‌ها هیچ مانع فیزیکی‌ای سد راه ما نیست؛ تنها مانع تنبلی است.
 
خبر خوب این است که برای انجام هیچ کاری به حس‌وحال انجام آن نیاز نداریم. گاهی پیش می‌آید که با اکراه، کاری را شروع می‌کنیم، اما در ادامه از انجام دادنش لذت می‌بریم. آیا چنین تجربه‌ای داشته‌اید؟
 
مثلا ممکن است بعد از یک روز سختِ کاری،‌ حس‌و‌حال باشگاه‌ رفتن را نداشته باشید. به‌جای ساعت‌ها کلنجار رفتن و دلیل‌تراشی ذهنی، تنها کافی‌ است بروید باشگاه! به خودتان بگویید بعد از باشگاه به این موضوع فکر می‌کنید! وقتی گرمِ تمرین‌کردن شدید و افرادی با وضع مشابه را کنار خود دیدید، ناگهان خستگی و بی انگیزگی از شما جدا می‌شود.
 
پی‌ریزی و پیروی از برنامه‌های دائمی، روشی دیگر برای غلبه بر به تعویق انداختن کار‌ها‌ است. کافی‌ است به انجام‌ دادن کاری عادت کنید. در این صورت، ناگهان متوجه می‌شوید که ساعت ۶ صبح بیدار شدن و به محل کار رفتن یا روزی یک ساعت نوشتن (اگر در حال نوشتن کتاب هستید) اصلا سخت و هولناک نیست.
 

۵. خود‌مختاری و حق تعیین سرنوشت را جدی بگیرید

نظریه خود تعیین کنندگی (خود‌مختاری) را در اواسط دهۀ ۸۰ میلادی، اساتید دانشگاه روچستر ارائه کردند. [خود‌مختاری یعنی به‌جای پذیرش شرایط تحمیلی، از حق انتخاب و تعیین سرنوشت خود استفاده کنیم.] این نظریه یکی از مشهور‌ترین نظریات در حوزهٔ انگیزش است. نظریهٔ خود‌مختاری به بررسی دلایل رفتار‌های ما و دسته‌بندی این دلایل می‌پردازد. بر اساس این نظریه، ما سه نیاز اصلی داریم که با تأمین آنها، نیاز‌مان به رشد و شکوفایی ارضا می‌شود. این سه نیاز بنیادی عبارت‌اند از: شایستگی، خود‌کفایی (استقلال) و وابستگی (احساس تعلق).
 
اگر شغل‌مان امکان آموختن و رشد را برای ما فراهم کند (شایستگی) و ما به اندازه‌ای استقلال داشته باشیم که خلاقیت خود را بروز و امور را به روش خود انجام دهیم (خودکفایی)، آنگاه انگیزهٔ ما برای تلاش کردن بیشتر می‌شود و عملکرد ما به اوج می‌رسد. علاوه بر این، ما به‌عنوان موجوداتی اجتماعی، به احترام و ارتباط با دیگران محتاجیم (وابستگی).
 
هر سه مؤلفه به‌تنهایی یا در ترکیب با هم می‌توانند قدرتمند‌ترین ابزار‌های انگیزشی را در اختیار ما بگذارند. حتی اگر خمود و بی‌انگیزه باشیم، با کمک این ابزار‌ها می‌توانیم به شکوفایی دست یابیم.
 

۶. دلایل جدی‌تری برای انجام‌ دادن کار‌ها پیدا کنید

برخی از شرکت‌ها خواست یا تواناییِ ایجاد انگیزه در کارکنان خود را ندارند. کارکنان این شرکت‌ها با چه انگیزه‌ای عملکرد خوب خود را حفظ می‌کنند؟ در سال ۲۰۱۶ پژوهش جالبی دربارهٔ این موضوع انجام شد. این پژوهش به بررسی میزان انگیزهٔ کارکنان یک کارخانهٔ مکزیکی پرداخت. کارکنانِ این کارخانه هر روز کار‌هایی تکراری انجام می‌دادند، هرگز مهارت تازه‌ای نمی‌آموختند، ترفیع نمی‌گرفتند و تخصص‌های‌شان توسعه پیدا نمی‌کرد. همچنین بدون توجه به بهره‌وری، حقوق یکسانی به همه پرداخت می‌شد! به این ترتیب، به‌جز حفظ شغل، هیچ انگیزهٔ بیرونیِ دیگری در کار نبود.
 
در این شرایط بود که نوع سومی از انگیزه‌ها به نام «انگیزهٔ خانواده» کشف شد. کارکنانی که توافق بیشتری با عبارات «تأمین خانواده برای من مهم است» و «منفعت‌ رساندن به خانواده برای من اهمیت دارد» داشتند، انرژیِ بالا‌تری برای کار‌کردن و در نتیجه عملکرد بهتری داشتند. توجه کنید که این کارکنان به‌جز خانواده، انگیزهٔ درونی یا بیرونیِ دیگری نداشتند!
 
نکتۀ مثبت دربارۀ این انگیزه این است که محل کار یا شرایط شما تأثیری در آن ندارد. فعالیت شما با موضوع عمیق‌تری مرتبط است. اگر حاضر نیستید کاری را به‌خاطر خود‌تان انجام دهید، شاید آن را به‌خاطر کسانی که دوست‌شان دارید، انجام دهید! احتمالا همگی موافقید که این انگیزه بسیار قدرتمند است.
 

سخن آخر

فردریک هرزبرگ، روان‌شناس آمریکایی، مؤلف یکی از مشهور‌ترین نظریه‌ها دربارهٔ انگیزش است. مقالهٔ او با عنوان «تکرار کن، چگونه به کارمندان خود انگیزه می‌دهید؟» محبوب‌ترین مقالهٔ نشریهٔ «Harvard Business Review» است و بیش از ۱٫۲ میلیون بار منتشر شده است. او می‌گوید:
 
اگر به سگم لگد بزنم، حرکت می‌کند. اگر بخواهد مجددا حرکت کند باید چه کار کنم؟ باید دوباره به او لگد بزنم. همین‌طور، من می‌توانم باتری فردی را خالی و سپس آن را شارژ کنم و باز‌ هم آن را شارژ کنم. صحبت از انگیزه‌ دادن فقط زمانی معنا دارد که شما شارژرِ باتریِ آن فرد را در اختیار داشته باشید. به این ترتیب، آن فرد به انگیزهٔ دیگری نیاز ندارد. او برای انجام کار [و خالی کردن باتری‌اش] مشتاق است [چون شما دوباره آن را شارژ می‌کنید].
 
هرزبرگ توضیح می‌دهد که به‌اصطلاح، «عوامل بهداشت شغلی» (شامل حقوق، امنیت شغلی، مزایا، میزان مرخصی و شرایط کاری)، انگیزه یا شکوفایی فردی ایجاد نمی‌کنند. باید به‌دنبال برانگیزاننده‌هایی مانند دشواری‌های کاری، فرصت‌های پیشرفت، دستاورد‌های [شغلی]، مسئولیت‌های بیشتر، به‌ رسمیت‌‌ شناخته‌ شدن و خودِ شغل بود.
 
هرزبرگ دریافته بود که وقتی بحث شادی و رضایتِ بلند‌مدت (و به‌طور کلی بهبود سلامت روان و روح) در میان است، انگیزش درونی حرف اول و آخر را می‌زند.
 
دفعهٔ بعدی که خواستید تکان کوچکی به خود بدهید، «تحمل کن و انجامش بده» به‌هیچ‌وجه بهترین شیوهٔ انجام موفقیت‌آمیز کار نیست. سعی کنید کار‌تان را با اهداف بزرگ‌تر (و در صورت امکان، معنوی) گره بزنید. هرگز نگویید خسته‌اید و پیدا‌کردن انگیزه برای شما محال است. سرایدار ناسا را به یاد بیاورید!
 
اگر نیروی مولّد درون‌تان را پیدا کنید، توقف‌نا‌پذیر خواهید بود.

شما هم نظر دهید

ما را دنبال کنید